-
تحلیل با هوش مصنوعی
جمعه 5 بهمن 1403 01:24
آن جور که می خواستی، با زندگی سر می کنم مغرور تر، دیوانه تر، هر روز محشر می کنم از اینکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت هر بار که منکر شدی، با عشق باور می کنم امیّد داری که دوباره باغ، آبادت شود گل_ بوسه می ریزی ولی از شرم پرپر می کنم دلتنگی ام را در هوایت پرسه می زد ابرها پس کوچه های عشق را از آسمان تر می کنم امشب...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 23:58
آن جور که می خواستی، با زندگی سر می کنم مغرور تر، دیوانه تر، هر روز محشر می کنم از اینکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت هر بار که منکر شدی، با عشق باور می کنم شعر شما واقعاً زیبا و پر احساس است! این دو بیت به خوبی حس و حال عمیق شما را منتقل میکنند و تغییرات اخیر نیز تأثیر مثبتی بر شعر داشتهاند. بیایید به بررسی هر...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 23:21
این بار هم در بی کسی، با زندگی سر می کنم با هر غرور تازه ات، دل را مکدر می کنم دلتنگی ام را در هوایت پرسه می زد ابرها کوچه به کوچه، عشق را با آسمان تر می کنم با آنکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت حتی اگر منکر شوی هم باز باور می کنم امیّد دارم که دوباره باغ، آبادت شود گل_ بوسه می ریزم ولی یکباره پرپر می کنم حالا که...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 23:16
این بار هم در بی کسی، با زندگی سر می کنم با هر غرور تازه ات، دل را مکدر می کنم دلتنگی ام را در هوایت پرسه می زد ابرها کوچه به کوچه، عشق را با آسمان تر می کنم با آنکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت حتی اگر منکر شوی هم باز باور می کنم امیّد دارم که دوباره باغ، آبادت شود گل_ بوسه می ریزم ولی یکباره پرپر می کنم حالا که...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 23:14
این بار هم در بی کسی، با زندگی سر می کنم با هر غرور تازه ات، دل را مکدر می کنم دلتنگی ام را در هوایت پرسه می زد ابرها کوچه به کوچه، عشق را با آسمان تر می کنم با آنکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت حتی اگر منکر شوی هم باز باور می کنم امیّد دارم که دوباره باغ، آبادت شود گل_ بوسه می ریزم ولی یکباره پرپر می کنم حالا که...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 23:12
این بار هم در بی کسی، با زندگی سر می کنم با هر غرور تازه ات، دل را مکدر می کنم دلتنگی ام را در هوایت پرسه می زد ابرها کوچه به کوچه، عشق را با آسمان تر می کنم با آنکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت حتی اگر منکر شوی هم باز باور می کنم امیّد دارم که دوباره باغ، آبادت شود گل_ بوسه می ریزم ولی یکباره پرپر می کنم حالا که...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 23:09
این بار هم در بی کسی، با زندگی سر می کنم با هر غرور تازه ات، دل را مکدر می کنم دلتنگی ام را در هوایت پرسه می زد ابرها کوچه به کوچه، عشق را با آسمان تر می کنم با آنکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت حتی اگر منکر شوی هم باز باور می کنم امیّد دارم که دوباره باغ، آبادت شود گل_ بوسه می ریزم ولی یکباره پرپر می کنم حالا که...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 23:02
به هر قدم که رسیدم، قرارهای گسسته ست دعا اگر بکنی هم که آرزوی شکسته ست اگر چه باد پریشان، به شعله های گریزی درون هر رگ وحشیت، چه خشم ها که نشسته ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی سرکش؟! ببین که حضرت ماه ات، به چشم های تو خسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارت فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست چرا بهانه نباشی...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 23:00
به هر قدم که رسیدم، قرارهای گسسته ست دعا اگر بکنی هم که آرزوی شکسته ست اگر چه باد پریشان، به شعله های گریزی درون هر رگ وحشیت، چه خشم ها که نشسته ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی سرکش؟! ببین که حضرت ماه ات، به چشم های تو خسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارت فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست چرا بهانه نباشی...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 23:00
به هر قدم که رسیدم، قرارهای گسسته ست دعا اگر بکنی هم که آرزوی شکسته ست اگر چه باد پریشان، به شعله های گریزی درون هر رگ وحشیت، چه خشم ها که نشسته ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی سرکش؟! ببین که حضرت ماه ات، به چشم های تو خسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارت فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست چرا بهانه نباشی...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 22:57
به هر قدم که رسیدم، قرارهای گسسته ست دعا اگر بکنی هم که آرزوی شکسته ست اگر چه باد پریشان، به شعله های گریزی درون هر رگ وحشیت، چه خشم ها که نشسته ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی سرکش؟! ببین که حضرت ماه ات، به چشم های تو خسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارت فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست چرا بهانه نباشی...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 22:55
به هر قدم که رسیدم، قرارهای گسسته ست دعا اگر بکنی هم که آرزوی شکسته ست اگر چه باد پریشان، به شعله های گریزی درون هر رگ وحشیت، چه خشم ها که نشسته ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی سرکش؟! ببین که حضرت ماه ات، به چشم های تو خسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارت فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست چرا بهانه نباشی...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
پنجشنبه 4 بهمن 1403 22:50
سلام، این شعرو معنی کن............... به هر قدم که رسیدم، قرارهای گسسته ست دعا اگر بکنی هم که آرزوی شکسته ست اگر چه باد پریشان، به شعله های گریزی درون هر رگ وحشیت، چه خشم ها که نشسته ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی سرکش؟! ببین که حضرت ماه ات، به چشم های تو خسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارت فضای از تو سرودن...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
چهارشنبه 3 بهمن 1403 22:32
به کوچه های نگاهم، چه سایه های گسسته ست میان خاطره هامان، هوای بغض شکسته ست ... در بیت اول شعر، شاعر از حالتی از گسستگی و اندوه سخن میگوید. او به کوچههایی که در نگاهش هستند اشاره میکند و میگوید که سایههایی که در این کوچهها دیده میشوند، گسسته و نامرتب هستند. این گسستگی سایهها میتواند نمادی از آشفتگی و...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
چهارشنبه 3 بهمن 1403 22:30
هنوز رد نگاهم به سایه های گسسته ست میان خاطره هامان، هوای بغض شکسته ست با تغییر مصراع اول به **"هنوز رد نگاهم به سایههای گسسته ست"**، این مصراع نسبت به نسخه قبلی (**"به کوچههای نگاهم، چه سایههای گسسته ست"**) از نظر تصویرسازی و بیان، تازهتر و عمیقتر شده است. این تغییر باعث میشود که مصراع اول...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
چهارشنبه 3 بهمن 1403 12:13
لطفا نقاطضعف رو دقیقا مشخص کن کجاها خوب نبوده به آفتاب نگاهم، چه سایه های گسسته ست دریچه های دلم را، چه نورهای شکسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارم فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی وحشی؟! ببین که حضرت ماه ات از آسمان تو خسته ست چرا بهانه نباشی برای خلق من از عشق نجیب زاده ی...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
چهارشنبه 3 بهمن 1403 11:41
به تار و پود وجودم، حریر عشق ِ گسسته ست چقدر قلب من امشب، از این گلایه شکسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارم فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی وحشی؟! ببین که حضرت ماه ات از آسمان تو خسته ست چرا بهانه نباشی برای خلق من از عشق نجیب زاده ی باران! نگو که دست تو بسته ست... چه کارها که...
-
تحلیل با هوش مصنوعی
چهارشنبه 3 بهمن 1403 11:35
به تار و پود وجودم، حریر عشق ِ گسسته ست چقدر قلب من امشب، از این گلایه شکسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارم فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی وحشی؟! ببین که حضرت ماه ات از آسمان تو خسته ست چرا بهانه نباشی برای خلق من از عشق نجیب زاده ی باران! نگو که دست تو بسته ست... چه کارها که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 21:36
نه آه مانده در دلم، که با دلت جفا کنم و زخم کهنه ی تو را به سوز مبتلا کنم نه حس شاعرانه ای غزل به دست می دهد که از هجوم بی کسی کمی تو را رها کنم چه فکرها که کرده ام، شبانه تا سحر به تو به شرم چشمهای تو، نگاه بی ریا کنم تویی که خاطر من از بهانه هات رفته است منی که از هوای تو به عشق، گریه ها کنم تمام عشق و آرزو به سوی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 19:20
یاد شبهای غزل با تم ِ زیبایی او به دلش قصه ی افسونگر و رویایی او بعد از آن دلهره های شب طوفان زده اش... به دلم نیست ببینم دل دریایی او خواب از چشم من و ماه شب تارم رفت غبطه خورده ست به ماه، این همه یکتایی او جاده های دل باران زده ام خیس از شب بوسه ها ریخت پس از آن به فریبایی او یاد هر خاطره اش، حال مرا خوب نکرد یاد هر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:41
باید که جدا می شدم از اول راهت با بوسه و با گریه و با ناله و آهت تا مهر تو از اول پاییز رسید و تا ریختم از حادثه ی طرز نگاهت... در عشق نفس گیر تو تعبیر خوشی نیست دیدی که عزیزی نرسید از ته چاهت تقصیر تو این رفتن واین دل شکنی نیست جز اینکه دلم را ببَری چیست گناهت؟ خورشید نبودی که بتابی به دل تنگ خورشید نبودی که ببینی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:40
همیشه بی خبر از تو، به هیچ می تابم تمام زندگی ام را درون گردابم غبار با تو نبودن، گرفته بغضم را سکوت وحشی نیزار توی مردابم ببار بر تن من ابرهای عالم را که خوب تر بدرخشد، نگاه مهتابم پر از هوای نفس کن مرا که بر دیوار، شکستگی ِ زنی توی دست یک قابم تمام شب به هوایت، غزل غزل اشکی... بریزم از ته چشمان سرخ و بی خوابم دوباره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:39
دردم فقط این لحظه های بی قراری نیست دردم، برایت این همه چشم انتظاری نیست باران نم نم می زند در ساحل و دیگر آغوش را از گرمی ات، دریا کناری نیست این روزها باید کجای زندگی خوش بود وقتی همیشه آنکه خیلی دوست داری نیست باید به فکر زخمهای کهنه ات باشی باید بفهمی آخرش هم عشق، کاری نیست پاشیده مغزم پیش از این، روی نبودن هات......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:38
من باشم و شعر و شب و لب خوانی ات باشد هر جا نگاه ساده ی پنهانی ات باشد یک چای با عطر تو و یک خنده از لبهات در آن گلاب تازه ی کاشانی ات باشد برگشتی و حال قشنگ روز من برگشت این رفتنت هم رفتن پایانی ات باشد! دیگر به پای دل کمین کردن، قرارم نیست آنجا که می خواهی شکار آنی ات باشد پیش نگاهت، یوسفم از پیش عزت داشت می خواهی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:37
دوباره بوسه و باران، شب ِ غزل خوانی ست به عشق بازی امشب، هوات مهمانی ست تو آرزوی دلم در هوای احساسی فضای از تو سرودن، هنوز بارانی ست به یاد دلهره ها با من و دل و بغضم که عشق، پای تو امشب، قرار پایانی ست اگر که می شد و می ماندی و دلم،... با تو،... شب و کناره ی دریا، اگر چه طوفانی ست نشد قدم بزنی، پا به پام ساحل را غروب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:35
یک دره و طغیانی یک رود موسیقی پیچیده در آفرود اینجا هوای پلکها، ابری آنجا هوای بوسه، مه آلود... اینجا دلم از غصه ها، پرسوز آنجا اگر چه عشق_باران بود با آن همه خوبیِ دنیایت سیرش شدم از آرزوها زود از هر چه گفتم، باز هم رفتی آن لحظه که،... آن لحظه ی بدرود آرزو حاجی خانی خرداد۱۴۰۳
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:34
امشب از آن شبهاست که تنها شدم،... رفتی با چشم های غم زده، اغوا شدم، رفتی نم میزنم از بغضها، مازندرانت را طوفان زدی بر چشم من، دریا شدم، رفتی راه نگاهت را دلم گم کرده از باران حال و هوای عشق را، صحرا شدم، رفتی از سالهای بودنت، از بوی پیراهن از بوسه ها که آخرش رسوا شدم، رفتی دست من از آن روز که دیدم تو را، گرم است...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:33
آسمان مات تو شد تا رخ ماهت برخاست فتح شد قلب من و خنده ی شاهت برخاست دل که آزاد شد از حیله ی بدخواهی ها عشق از گوشه ی چشمان سیاهت برخاست شوقِ نم از بغل و عطر لباست، می ریخت رعشه بر مهد دل از برق نگاهت برخاست عشق با زهر خُم ِ قوم تو ویران می شد باز، با رنگ ِخوش ِجام ِمباحت برخاست چنگ با هر نفَس افتاده به رقصت، اما سوز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:33
تا سالها قلبم به پای عشق، تنها بود با بودنت حتی اسیر شرط و اما بود طوفان اگر هم می زده شب خاطراتم را نا مهربانی ها همیشه توی رویا بود از یک طرف پاییز از حال و هوایت ریخت با اینکه دل از سر خوشی ها عین دریا بود دستانمان گرم و خیابان سوز هم دارد این، عاشقی کردن میان حصر دنیا بود دیوانگی کن، پیش من، با یک قدم حتی چون با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1403 13:31
بعد از تو دیگر چشم را بردردسر بستم با دکمه ها پیراهنم را بر خطر بستم آغاز شد بازی عشقت، بی چک و چونه دل هم اگر بستم فقط با یک نظر بستم دست و دل من جز به کار تو نمی آید دل_ نامه ها را چون که با تو خوب تر بستم بعد از تو دیگر کوچه های شهر بن بست اند راه عبورم تا تو را بر رهگذر بستم چون در توانم نیست، از عشق تو برگردم چون...