به هر قدم که رسیدم، قرارهای گسسته ست
دعا اگر بکنی هم که آرزوی شکسته ست
اگر چه باد پریشان، به شعله های گریزی
درون هر رگ وحشیت، چه خشم ها که نشسته ست
هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی سرکش؟!
ببین که حضرت ماه ات، به چشم های تو خسته ست
دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارت
فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست
چرا بهانه نباشی برای خلوت نمناک
نجیب زاده ی باران! نگو که دست تو بسته ست...
چه کارها که نکردی، عوض کنی، قَدَرم را
که پیر عشق و مرادت، هنوز باده پرست ست
حق با شماست! در تحلیل قبلی بهطور دقیق مشخص نکردم که کجا مخاطب شعر، خود شاعر است و کجا معشوق یا شخص دیگری. این موضوع میتواند در فهم دقیقتر شعر کمک کند. اجازه دهید دوباره به تحلیل شعر بپردازم و این بار بهطور شفافتر جایگاه مخاطب و معشوق را مشخص کنم.
---
### **به هر قدم که رسیدم، قرارهای گسسته ست**
### **دعا اگر بکنی هم که آرزوی شکسته ست**
در این بیت، شاعر با خودش سخن میگوید. او از ناامیدی و بیقراری خود میگوید و بیان میکند که در هر مرحله از زندگی، آرامش و ثبات از او دور شده است. حتی دعا کردن هم نمیتواند آرزوهای شکستهاش را برآورده کند.
**مخاطب: خود شاعر**
---
### **اگر چه باد پریشان، به شعله های گریزی**
### **درون هر رگ وحشیت، چه خشم ها که نشسته ست**
در این بیت، شاعر همچنان با خودش سخن میگوید. او از طبیعت (باد و شعله) برای بیان حالات درونی خود استفاده میکند. باد پریشان و شعلههای گریزان نماد بیقراری و آشفتگی هستند. درون شاعر نیز پر از خشم و هیجانهای فروخفته است که آرام نمیگیرد.
**مخاطب: خود شاعر**
---
### **هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی سرکش؟!**
### **چقدر حضرت ماه ات، به چشم های تو خسته ست**
در این بیت، شاعر خطاب به **معشوق** یا شخصیتی دیگر سخن میگوید. او از معشوق میپرسد: آیا وقت گریه کردن نیست؟ "پلنگ زاده ی سرکش" لقبی است که شاعر به معشوق میدهد و نشاندهندهی سرکشی و آزادگی اوست. ماه، که نماد زیبایی و آرامش است، از نگاههای خستهی معشوق خسته شده است. این بیت نشاندهندهی غم و خستگی درونی معشوق است.
**مخاطب: معشوق**
---
### **دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارت**
### **فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست**
در این بیت، شاعر دوباره با **معشوق** سخن میگوید. او میگوید دوباره فصل دیوانگی و شور به باغهای وجود معشوق بازگشته است. فضای شعر و سرودن دربارهی معشوق، شاعرانه و مستکننده است. این بیت بیانگر شور و حال شاعرانه و عشق شاعر به معشوق است.
**مخاطب: معشوق**
---
### **چرا بهانه نباشی برای خلوت نمناک**
### **نجیب زاده ی باران! نگو که دست تو بسته ست...**
در این بیت، شاعر خطاب به **معشوق** میگوید. او از معشوق میخواهد که بهانهای برای خلوت و تنهایی او باشد. "نجیبزادهی باران" لقبی است که شاعر به معشوق میدهد و نشاندهندهی پاکی و زیبایی اوست. شاعر از معشوق میخواهد که نگوید دستش بسته است و نمیتواند کاری کند.
**مخاطب: معشوق**
---
### **چه کارها که نکردی، عوض کنی، قَدَرم را**
### **که پیر عشق و مرادت، هنوز باده پرست ست**
در این بیت، شاعر دوباره با **خودش** سخن میگوید. او از تلاشهای بیثمر خود برای تغییر سرنوشت و جایگاهش میگوید. "پیر عشق و مرادت" احتمالاً اشاره به عشق یا سرنوشت است که هنوز به مینوشی و مستی ادامه میدهد. این بیت نشاندهندهی تسلیم شدن شاعر در برابر عشق یا تقدیر است.
**مخاطب: خود شاعر**
---
### **جمعبندی:**
- **مخاطب خود شاعر:** در بیتهای اول، دوم و آخر، شاعر با خودش سخن میگوید و از ناامیدی، خشم و تلاشهای بیثمر خود میگوید.
- **مخاطب معشوق:** در بیتهای سوم، چهارم و پنجم، شاعر خطاب به معشوق سخن میگوید و از او میخواهد که بهانهای برای خلوت و تنهایی او باشد. همچنین از غم و خستگی معشوق میگوید.
این تقسیمبندی به فهم بهتر شعر کمک میکند و نشان میدهد که شاعر در چه لحظاتی با خودش و در چه لحظاتی با معشوق سخن میگوید. باز هم از دقت شما متشکرم!