-
نقد/محمد سعید میرزایی
جمعه 9 شهریور 1403 10:37
تا کشف زلالی عنوان مجموعه اشعار : یک، آرزو حاجی خانی شاعر : آرزو حاجی خانی عنوان شعر اول : یک جان کندن دریا به ساحل، دیدنی بود هر بوسه از لبهای سرخش چیدنی بود بعد از طلوع گرم، از طرز نگاهت خورشید، پشت پلک تو، تابیدنی بود افتادهام در ماجرای حیلهات باز اندازۀ دنیا لبت بوسیدنی بود درسینهام، عشق ِ جهنمسوز داری عشق تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مرداد 1403 00:25
این بار عشق را فقط از من درو بکن آتش بزن به خرمن ایل و تبارمان آرزوی حاجی خانی
-
نقد، امید صباغ نو
سهشنبه 23 مرداد 1403 19:53
عنوان مجموعه اشعار : ب شاعر : آرزو حاجی خانی عنوان شعر اول : 1 وقتی که ازپیمانه عشق تو سرریزم مثل شراب کهنه بر شبهات میریزم مثل شروع تازهای ازمهر ورزیدن بر دشتهای خواهشت باران یکریزم یک اتفاق ساده که از عشق میافتد،... خوابی که زیر پلکهای تو دلانگیزم جایی برای زندگی روی گسلهایت شهری که روی دستهایت زلزلهخیزم...
-
نقد، امیر مرادی
دوشنبه 22 مرداد 1403 14:25
عنوان مجموعه اشعار : ب شاعر : آرزو حاجی خانی عنوان شعر اول : 1 اول قدم زدیم کمی از قرار هم مغرور و سربهزیر ولی دوستدار هم... لبخند میزدیم به رسم علاقه و میخواستیم بیشتر از این دچار هم... هر سال در مقابل اشک و نگاه سرد تحویل میشود دلمان بی بهار هم باید که عشق را شبی با من درو کنی بی هیچ ترس از آتش ایل و تبار هم یک...
-
نقد، حمیدرضا شکار سری
شنبه 20 مرداد 1403 11:51
از ایده تا پرداخت ایده عنوان مجموعه اشعار : بی بازگرد، آرزو حاجی خانی شاعر : آرزو حاجی خانی عنوان شعر اول : ۱ یک دره و طغیانی یک رود موسیقی پیچیده در آفرود این جا هوای پلکها، ابری آن جا هوای بوسه، مهآلود... این جا دلم از غصهها، پرسوز آن جا اگرچه عشقباران بود با آن همه خوبیِ دنیایت سیرش شدم از آرزوها زود از هرچه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 مرداد 1403 20:18
یک شب بیایی و بنامی شیر، خود را رامت کنی با یک نظر نخجیر خود را در جنگ با عاشق کشی، آماده باشی از رو ببندی دشنه و شمشیر خود را یک شب فرو می ریزی از دیوانگی هات تا بکَنَی از پای دل، زنجیر خود را این عشق اگر چه آتشی خاموش در توست هر لحظه در من می کُند پاگیر، خود را یک زن میان قصه ها، دنبال کرده در آیه های عشق تو تفسیر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 مرداد 1403 10:44
توی دلت، حال و هوایی هست از عشق توی دلم جاری بکن تقدیر خود را در اوج دلتنگی، کسی را آرزو کن دنیا به نامش می دهد تغییر، خود را آرزو حاجی خانی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مرداد 1403 14:18
دلم برای خودت تا همیشه ها تنگ است قسم نخور که دوباره خدای من باشی تو «مرد» بهمن و برفی عزیزِ مغرورم نمی شود که بیایی بهارِ «زن» باشی شبیه چلچله هایی که باورم شده است صدای ناز تو توی اتاق پیچیده دوباره سایه ای از تو گرفت مزرعه را دلم به گرمیِ «عشق ِکلاغ»، پیچیده! عرق که می ریزد از شرارت عشقت به تار تار وجودم هزار و یک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مرداد 1403 14:05
چه بغض می کنم به تو، برات گریه می شوم مگر کسی برای تو، به انتظار زنده است؟ از این که دوست داری اش، به پای حرفهای تو، به پای دل سپردنت، شبیه مرد مانده است؟ آرزو حاجی خانی حالی به باغ نیست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:17
38 باید که جدا می شدم از اول راهت با بوسه و با گریه و با ناله و آهت تا مهر تو از اول پاییز رسید و تا ریختم از حادثه ی طرز نگاهت... در عشق نفس گیر تو تعبیر خوشی نیست دیدی که عزیزی نرسید از ته چاهت تقصیر تو این رفتن واین دل شکنی نیست جز اینکه دلم را ببَری چیست گناهت؟ خورشید نبودی که بتابی به دل تنگ خورشید نبودی که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:16
37 جان کندن دریا به ساحل، دیدنی بود هر بوسه از لبهای سرخش چیدنی بود بعد از طلوع گرم، از طرز نگاهت خورشید، پشت پلک تو، تابیدنی بود افتاده ام در ماجرای حیله ات باز اندازه ی دنیا لبت بوسیدنی بود درسینه ام، عشق ِ جهنم_سوز داری عشق تو چون آتشفشان جوشیدنی بود با آن خیالات و دل و دیوانگی هات هر شب شراب کهنه ات، نوشیدنی بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:16
36 از بوسه ات، در هر شبی مهتاب می دیدم مهر تو را با جلوه ای شاداب می دیدم آشفتگی در تار مویت، ساز رویایی ست در زخمه ی موهای تو، گرداب می دیدم طرز نگاهت سوره ای از عشق ورزی بود در چشمهایت آیه های ناب می دیدم هر ذکر ِ « یا عشق » تو، آغاز صلاتم بود در لفظ ِ « جانم » گفتنت، محراب می دیدم بعد از رهایی از شب رنج و جدایی ها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:16
35 بی تو از قصه ی دلسوخته افسانه ترم با دل غمزده از مهر تو دیوانه ترم باز عشق تو غزال ست، و دلم در پی آن باز از پیله ی عشق تو که پروانه ترم قافیه جور شد از چشم غزلخوانی تو با ردیف ِ مژه، با پلک تو همخانه ترم گفته بودی پی عشقِ تو از اینجا بروم آنقَدَر می روم از خود به تو بیگانه ترم آرزو کن که هوایت نپرد از سر من آخر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:15
34 اگر شود که حرف ما وفا شود و بوسه ها به جای گفته ها شود به سالهای رفته ام، نگاه تو برای زخمهای دل، دوا شود فرو بریزی از دلم به آرزوت و حاجتم به دست تو روا شود هوای دل سپردنت رسیده و نمی شود به مهر تو، جفا شود به جای تو نفس کشیده، قلب من از آن جهت که با تو آشنا شود آرزو حاجی خانی بی بازگرد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:15
33 غرق نگاهم می شوی تا با تو خلوت می کنم، با شور و حال عاشقی وقتی مجابت می کنم تو رمزی از نیلوفری می پیچی ام در پای خود هر جا سماجت می کنی، تا من اجابت می کنم تو آسمان را داده ای تا ملک پنهانم شود من هم به رسم عاشقی، دل را به نامت می کنم باران نخورده بوته ام از عشق هم بی ریشه ام به بوسه های نم زده، چون غنچه عادت می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:14
32 با آس دل انداختم تقدیر خود را تا که رقیبت رو کند تزویر خود را یک زن میان قصه ها، دنبال کرده در آیه های عشق تو تفسیر خود را از این همه آشفتگی، خوابم روا نیست حل می کنم در قهوه ات تعبیر خود را عشقت، اگر چه می کشد دل را به هر جا هر لحظه در من می کند تکثیر، خود را توی دلت، حال و هوایی هست از عشق توی دلم هم رسم کن،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:14
39 همیشه بی خبر از تو، به هیچ می تابم تمام زندگی ام را درون گردابم غبار با تو نبودن، گرفته بغضم را سکوت وحشی نیزار توی مردابم ببار بر تن من ابرهای عالم را که خوب تر بدرخشد، نگاه مهتابم پر از هوای نفس کن مرا که بر دیوار، شکستگی ِ زنی توی دست یک قابم تمام شب به هوایت، غزل غزل اشکی... بریزم از ته چشمان سرخ و بی خوابم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:13
در سینه ام جز سوز و آهی نیست تا سالها از تو نگاهی نیست دارم تقلا می کنم اما از من به تو انگار راهی نیست وقتی جدایی بهتر است از مرگ، اینکه بمانی اشتباهی نیست؟ دیگر فراموشش بکن، دیگر...، وقتی که گاهی هست و گاهی نیست یوسف! بمان در شهر خود، این بار در قلب این آواره چاهی نیست گفتی که عذر رفتنت، شرعی ست در راه دل، اما،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:12
41 دردم فقط این لحظه های بی قراری نیست دردم، برایت این همه چشم انتظاری نیست باران نم نم می زند در ساحل و دیگر آغوش را از گرمی ات، دریا کناری نیست این روزها باید کجای زندگی خوش بود وقتی همیشه آنکه خیلی دوست داری نیست باید به فکر زخمهای کهنه ات باشی باید بفهمی آخرش هم عشق، کاری نیست پاشیده مغزم پیش از این، روی نبودن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:11
48 دلم به دام تو افتاده، عشق_/ بازی نیست از اینکه دل، به هوایت شکست،... راضی نیست برای گرمی قلبم، دل تو کافی بود اگر چه رسم تبارِ تو دلنوازی نیست اگر چه که به دلت بی حساب شد، این بار ولی به هر جهت اینکه دلم ریاضی نیست دوای بی کسی ام، قرص و شربت ِ عشق است میان طائفه ات هم کسی که رازی نیست چقدر توی دلت، آرزوت ویران شد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:10
47 غمزه ی حال مرا بیش تر از پیش نکن این جگر پاره ی جان را به دلم ریش نکن بوسه ها داغ تر از شهد خدایی شده اند حال شیرین لبت را به لبم نیش نکن پیش چشمان تو آنقدر که آرام شدم این همه دلهره ها را به دلم بیش نکن این قَدَر سنگ همه کس به دل و سینه نزن این قَدَر قوم من و طائفه و خویش نکن آنکه از پیش، خودش شاه و پری زادت بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:10
46 به تار و پود وجودم، حریر عشق ِ گسسته ست چقدر قلب من امشب، از این گلایه شکسته ست دوباره فصل جنون زد به باغ های بهارم فضای از تو سرودن چه شاعرانه و مست ست هوای گریه نداری، پلنگ زاده ی وحشی؟! ببین که حضرت ماه ات از آسمان تو خسته ست چرا بهانه نباشی برای خلق من از عشق نجیب زاده ی باران! نگو که دست تو بسته ست... چه کارها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:09
45 این بار هم در بی کسی، با زندگی سر می کنم با هر غرور تازه ات، دل را مکدر می کنم دلتنگی ام را در هوایت پرسه می زد ابرها کوچه به کوچه، عشق را با آسمان تر می کنم با آنکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت حتی اگر منکر شوی هم باز باور می کنم امیّد دارم که دوباره باغ، آبادت شود گل_ بوسه می ریزم ولی یکباره پرپر می کنم حالا که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:09
هیچ کس اینجا شبیه حال من، درمانده نیست هیچ کس مثل دلم از قلب سردت رانده نیست مثل این حال پریشان یک اتاق و میز و شمع مثل طوفان نگاهت، چشم را سوزانده نیست این که می خواهد تو را، از جان خود هم بیشتر آنکه از چشمان مستت، بی دلیل افتاده نیست؟ اشتباهی دل سپردی به هوای سادگی ش آنکه گر می گیری از عطر تنش خان زاده نیست رفتی و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:09
دوباره بوسه و باران، شب ِ غزل خوانی ست به عشق بازی امشب، هوات مهمانی ست تو آرزوی دلم در هوای احساسی فضای از تو سرودن، هنوز بارانی ست به یاد دلهره ها با من و دل و بغضم که عشق، پای تو امشب، قرار پایانی ست اگر که می شد و می ماندی و دلم،... با تو،... شب و کناره ی دریا، اگر چه طوفانی ست نشد قدم بزنی، پا به پام ساحل را غروب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 تیر 1403 11:08
من باشم و شعر و شب و لب خوانی ات باشد هر جا نگاه ساده ی پنهانی ات باشد یک چای با عطر تو و یک خنده از لبهات در آن گلاب تازه ی کاشانی ات باشد برگشتی و حال قشنگ روز من برگشت این رفتنت هم رفتن پایانی ات باشد! دیگر به پای دل کمین کردن، قرارم نیست آنجا که می خواهی شکار آنی ات باشد پیش نگاهت، یوسفم از پیش عزت داشت می خواهی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 خرداد 1403 18:14
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 خرداد 1403 21:26
ای کاش این پرنده ی وحشی، در حبس آسمان تو باشد* در سینه اش اگر تب عشقی ست، آن عشق در امان تو باشد گفتی غزل_ترانه ی چشمت، شهر مرا به هم زده بانو شاید جفا و سرکشی ام از، بدمستی جهان تو باشد از یاد من نرفته که هستی، هر چند از نگاه تو مُردم شاید بهار زندگی ام هم، در تابع خزان تو باشد حرفی نگفته هم دلِ تنگی، عشق از غم سکوت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 خرداد 1403 10:14
23 آواز باران، عشق، ای موسیقی زیبام تنهاترین پروانه توی باغ هر رویام آنقدر در بی تابی ِ آغوش ِ تو غرقم پیچیده بوی تند سیگارِ تو در رگهام آنقدر با حسِ تو بازی با دلم کردم آمیختی با زندگی ام، با همه دنیام من خاطرات زرد توی دست پاییزم تو آرزوی یک بهار تازه در فردام روزی نگاهم می رسد به ساحل چشت روزی به هم می ریزد این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 خرداد 1403 10:12
آرزو حاجی خانی کاری به جز دلت شعر ۲۳