نقد، امیر مرادی



عنوان مجموعه اشعار : ب
شاعر : آرزو حاجی خانی


عنوان شعر اول : 1


اول قدم زدیم کمی از قرار هم
مغرور و سربه‌زیر ولی دوست‌دار هم...

لبخند می‌زدیم به رسم علاقه و
می‌خواستیم بیشتر از این دچار هم...

هر سال در مقابل اشک و نگاه سرد
تحویل می‌شود دلمان بی بهار هم

باید که عشق را شبی با من درو کنی
بی هیچ ترس از آتش ایل و تبار هم

یک گام تا،... به بوسۀ تو راه مانده بود
یک گام تا،... به عشق... به این جا کنار هم

این بهترین علامت دل‌بستگی ماست
افسوس می‌خوریم پس از سنگسار هم!

عنوان شعر دوم : 2
طلوع کن که شبم نقره‌فام می‌شود از تو
سکوت شهر پر از ازدحام می‌شود از تو

حلول آیۀ «شمس»ی به روی سینۀ شب‌هام
که صبح دیدن رویم، سلام می‌شود از تو

نماز بغض، شکسته...به این که راه تو دور است!
که ذکر از تو شکستن، قیام می‌شود از تو

در این نیاز به باران، میان خشکی لب‌ها
به رنگ سرخ غزل‌پاره‌هام، می‌شود از تو...؟!

تو اختیارِ به عشقی، نگو که دست خودم نیست
زن شرور درونم، امام می‌شود از تو

تو تیر تیز غروری پر از غم نرسیدن
که زخمِ کهنه قلبم، جذام می‌شود از تو

من از قبیله دردم ، به پام عشقِ کشنده...
نگو که زجر من امشب تمام می‌شود از تو

نمی‌شود که نبارم تمام خون دلم را
نگو که بغض شکسته‌م ، حرام می‌شود از تو

کلاغ منتظر از کوچه باغ می‌رود اما
بهار زرد پر از انتقام می‌شود از تو

دراین جهان مجازی که هیچ چیز بعید نیست
تویی که توی دلم، قتل‌عام می‌شود از من!



نقد این شعر از : امیر مرادی

قصّۀ ردیف در شعر فارسی هم از آن قصّه‌های تمام‌نشدنی عالم ادبیات است. زبان فارسی ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد که یکی از این ویژگی‌ها، امکان جابه‌حایی ارکان با حدّاقل تغییر در معناست. به واقع، جابه‌جایی ارکان باعث تغییر معنای کلّی عبارت نمی‌شوند امّا میزان تأکید بر هر جزء، ممکن است در حالت‌های مختلف عوض شود. سه جملۀ زیر را در نظر بگیرید:
- من دیروز محمّد را در خیابان دیدم.
- من محمّد را در خیابان دیروز دیدم.
من دیروز در خیابان محمّد را دیدم.
ظاهر امر چنین به ما چنین می‌گوید که هر چه نقشی به فعل نزدیک‌تر باشد، مؤکّدتر است. مثلاً در جملۀ نخست «خیابان»، در جملۀ دوم «دیروز» و در جملۀ سوم «محمّد» بیشتر مورد توجّه گوینده‌اند و تأکید گوینده بر این کلمات بیشتر است.
حتّی گاهی در همین صحبت‌های عامیانه، برای تأثیرگذاری بیشتر، ارکان جمله را بسیار بیشتر و عجیب‌تر به هم می‌ریزیم و مثلاً می‌گوییم: «هزار دفعه نگفتم من اینو به تو؟!» ملاحظه می‌کنید که جمله، جملۀ آشنایی است و من سعی نکردم جملۀ غریبی بسازم. این دو مثال و مثال‌های متعدّد دیگری از این دست که تا صبح می‌توان به آن‌ها اشاره کرد، همگی تأکید بر این نکته است که ما در فارسی، این امکان را داریم که اجزای جمله را به شیوه‌های گوناگون و برای مقاصد گوناگون، جابه‌جا کنیم و دقیقاً به همین خاطر هم هست که در فارسی، امکان آوردن ردیف وجود دارد. اگر این امکان در زبان فارسی نبود، ما یا ردیف نداشتیم یا همۀ ردیف‌هایمان اسمی می‌شد و دیگر ردیف خاصّی مثل «می‌شود از تو» هم در شعر فارسی و در نتیجه، سرودۀ آرزو حاجی‌خانی، امکان ظهور و بروز نداشت. دقّت کنید که این صرفاً یک امکان است و مثل همۀ امکان‌های دیگر می‌تواند منجر به نتیجۀ خوب یا بد شود.
در مورد شعر دوم صحبت می‌کنم. اگر بخواهم آنچه را در آخر قرار است بگویم، همین اوّل کار بگویم، بی هیچ رودربایستی حس می‌کنم ترکیب ردیف خاص و قافیه‌ها در بیشتر بیت‌ها، ترکیب خوبی از کار درنیامده و اصطلاحاً ترکیب برنده نیست. البتّه نباید همۀ ناکامی‌های شعر را به گردن ردیف انداخت.
هم دربارۀ شعر اوّل و هم دربارۀ شعر دوم می‌توان این نکته را گفت که با شاعری مستعد امّا سهل‌انگار روبه‌روییم. انتخاب‌های شاعر ما دربارۀ ردیف و قافیه و حتّی مضامین، انتخاب‌های بدی نیستند ولی چون بد پرداخت می‌شوند، منجر به نتیجۀ درستی نمی‌شوند. بگذارید این حرف را با مثال کمی واشکافی کنم.
بیت دوم و سوم شعر دوم را با دقّت بیشتری بخوانیم.
ایدۀ بیت دوم اصلاً بد نیست. شاعر سعی دارد از کلمات قرآنی، برای بیان مقصود عاشقانه بهره ببرد. این در شاعران گذشته هم به وفور دیده می‌شود:
چشم حافظ زیر قصر بام آن حوری‌سرشت
شیوۀ جنّات تجری تحتها الانهار داشت
برگردیم به شعر. «سلام» خیلی انتخاب خوبی است: «سلامٌ هی حتّی مطلع الفجر». کمی انتخاب «شمس» را گل‌درشت می‌دانم ولی باز انتخاب بدی نیست. «صبح» هم با توجّه به آیۀ پایانی سورۀ «قدر» انتخاب هوشمندانه‌ای است. امّا ببینید که چگونه می‌توان با کلمات درست ولی الگوهای نادرست زبانی، یک بیت نادرست تولید کرد. کار کجا خراب شده است؟ مثلاً با ترکیب نامأنوس و نازیبای «سینۀ شب‌هام»؛ مثلاً با عبارت «صبح دیدن رویم» که درکش نمی‌کنم. ایده‌ها اگر قرار است خام اجرا شوند، باور کنید بهتر است اجرا نشوند. بیت دوم سوخت.
بیت سوم هم ایدۀ بدی ندارد. «قیام» در جایگاه قافیه قرار گرفته است (البتّه اگر شاعر هوشمندی به خرج می‌داد، متوجّه می‌شد که احتمال موفّقیت «قیام می‌شود از تو» چندان بالا نیست). در تناسب با این اصطلاح دینی، پای نماز و نماز شکسته و ذکر هم به این بیت باز شده که باز انتخاب‌های بدی نیستند. امّا مضمون به شدّت مبهم و بی‌دقّت انتخاب شده. می‌توانم حدس بزنم شاعر قصد بیان چه مضمونی را داشته ولی متأسّفانه از این بیت، هرگز مفهوم مورد نظر شاعر، استخراج نمی‌شود. چرا از کار درنیامده؟ مثلاً به خاطر ترکیب «نماز بغض»؛ مثلاً به خاطر نیمه‌کاره رها کردن مصراع اوّل. بیت سوم هم سوخت.
شاعر ما عجول است و بسیار تلاش دارد که مضامینی را که به ذهنش می‌رسند، در زمانی کوتاه به بیت تبدیل کند و همین، دقّت او را پایین می‌آورد و سبب ایجاد بیت‌هایی می‌شود که در عین برخورداری از ایده‌های خوب یا دست‌کم متوسّط، بیت‌های ضعیفی‌اند. مشکل اصلی شاعر، به نظر من، مضمون‌سازی نیست، بلکه تبدیل مضمون به بیت‌های درخور است؛ به زبان ساده‌تر، مشکل او زبان‌آوری است؛ زبان‌آوری به این معنا که بتواند چیزی را که در ذهن دارد، با اتّخاذ شیوه‌ای مناسب، به محصولی از جنس کلمه تبدیل کند.
مطالعۀ آثار کلاسیک نثر، پیشنهاد من به شاعر است. عرض کردم، نگاه به این مطالعه هم باید با رویکرد زبان باشد. به عنوان مثال، مطالعۀ تاریخ بیهقی به شاعر ما جابه‌جایی اصولی ارکان جمله را خواهد آموخت، گلستان سعدی، آهنگین کردن جملات را به او آموزش خواهد داد و مرصاد‌العباد، او را با ناز و نوازش‌های زبان فارسی بیشتر آشنا خواهند کرد. به جز این، مطالعۀ شاعران سرآمد معاصر مثل منزوی و سایه نیز پیشنهاد بعدی من است.

منتقد : امیر مرادی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد