آمدم راست بگویم که تو را می خواهم
دائما فکر منی، «من»، که پریشان از توست
من که از موهبت درد تو سر تا پایم
دائما رقص کنان، بادیه گردان از توست
پیش تو حور صفت، دست به بازوی تو باز
می شود مثل هنوزم همه کس باشی تو
پیش من شیهه ی مرگ است زنی آواره
مرد من! می شود این بار نفس باشی تو
شهر من مال تو شد، مال تویی از خود من
من که از رنج دلت، فصل تنم پاییز است
دائما ریخته ام از بغلت، سرگردان
توی شهری که نفسهای همین تبریز است
آمدم بر تن بد ذاتی آدم شدنت
سوره ی توبه ی اندام تو را شعر شدم
من که باز از بغلت ریخته ام، گل ریزان
باش امشب، نفسم! مومن بالعشق خودم!
این شعر عاشقانهای پرشور و سرشار از احساسات عمیق است که در آن شاعر با زبانی تصویری و عاطفی، از عشق و دلباختگی خود سخن میگوید. در ادامه، معنی و مفهوم ابیات را بررسی میکنیم:
---
### **معنی کلی شعر:**
شاعر با صداقت تمام اعتراف میکند که معشوق را میخواهد و تمام وجودش درگیر عشق به اوست. او از درد عشق لذت میبرد و خود را اسیر بادهای سرگردانی میداند که معشوق برانگیخته است. در برابر معشوق، همچون حوری بهشتی تسلیم است، اما در عین حال، حضور معشوق برایش مانند نفس نجاتبخش است. شاعر حتی شهر خود را به معشوق تقدیم میکند و از رنج عشق، خود را پاییززده میداند. در نهایت، او به معشوق پناه میبرد و میخواهد که امشب، معشوق، مظهر عشق و ایمان او باشد.
---
### **تحلیل ابیات به صورت جداگانه:**
#### **۱. بیت اول:**
**«آمدم راست بگویم که تو را میخواهم / دائماً فکر منی، "من"، که پریشان از توست»**
- شاعر صادقانه اعتراف میکند که معشوق را میخواهد.
- ذهن او همیشه درگیر معشوق است و وجودش از عشق او آشفته است.
#### **۲. بیت دوم:**
**«من که از موهبت درد تو سر تا پایم / دائماً رقصکنان، بادیهگردان از توست»**
- درد عشق معشوق، مانند موهبتی تمام وجودش را فرا گرفته است.
- او مانند باد در بیابان، سرگردان و رقصان از تأثیر معشوق است.
#### **۳. بیت سوم:**
**«پیش تو حورصفت، دست به بازوی تو باز / میشود مثل هنوزم همه کس باشی تو»**
- در حضور معشوق، شاعر مانند حوری بهشتی تسلیم اوست.
- معشوق برایش همهچیز است، گویی تمام جهان در وجود او خلاصه شده است.
#### **۴. بیت چهارم:**
**«پیش من شیههی مرگ است زنی آواره / مرد من! میشود اینبار نفس باشی تو»**
- گویا شاعر در آستانهی مرگ عاطفی است و معشوق را مانند نجاتدهندهای میبیند.
- از معشوق میخواهد که اینبار "نفس" او باشد، یعنی مایهی حیاتش.
#### **۵. بیت پنجم:**
**«شهر من مال تو شد، مال تویی از خود من / من که از رنج دلت، فصل تنم پاییز است»**
- شاعر حتی شهر خود را به معشوق تقدیم میکند.
- از غم عشق، وجودش مانند پاییز، پر از زردی و ریزش شده است.
#### **۶. بیت ششم:**
**«دائماً ریختهام از بغلت، سرگردان / توی شهری که نفسهای همین تبریز است»**
- او بارها از آغوش معشوق جدا شده و سرگردان است.
- این سرگردانی در شهری است که نفسهایش به تبریز (شهر شاعر) گره خورده است.
#### **۷. بیت هفتم:**
**«آمدم بر تن بدذاتی آدم شدنت / سورهی توبهی اندام تو را شعر شدم»**
- شاعر خود را وقف معشوق کرده، حتی با وجود "بدذاتی" انسانها.
- او با شعر خود، مانند "سوره توبه" (نشانه بازگشت به پاکی)، بدن معشوق را تقدیس میکند.
#### **۸. بیت هشتم:**
**«من که باز از بغلت ریختهام، گلریزان / باش امشب، نفسم! مومن بالعشق خودم!»**
- او بار دیگر از آغوش معشوق جدا شده، اما این بار مانند گلهای ریخته شده است.
- از معشوق میخواهد که امشب "نفس" او باشد و او را در عشقش ثابتقدم نگه دارد.
---
### **درونمایهی اصلی شعر:**
- **عشق بیقید و شرط:** شاعر کاملاً تسلیم معشوق است.
- **سرگردانی و اشتیاق:** احساس بیقراری و نیاز به معشوق در هر لحظه.
- **تقدیس معشوق:** معشوق برای شاعر مانند یک نجاتدهنده و مظهر پاکی است.
- **تضاد درد و لذت:** رنج عشق را با آغوش باز پذیرفته است.
این شعر ترکیبی از تصاویر زیبا، احساسات ژرف و زبانی آهنگین است که خواننده را به دنیای عاشقانهی شاعر میبرد.