باران زده به حالِ من امشب که نیستی...
حالا که هر دقیقه ی عشقت خطرشده
حالا که دشمن دلِ دیوانه ها شدی
اینجا کسی برای تو دیوانه تر شده
این حس بی نهایت ِمهر دلم به تو
از زندگی مرده ی تو، واقعی تر است
بین من وسکوت تو این سایه های سرد،
خورشیدهای یخ زده یا چیز دیگر است؟
نبض بهارخسته ی من با تو می زند
باران که می زند به جهانم هوات را
غیر از تو چیز دیگری از من نمانده است
روزی تمام می شوم این ماجرات را
تکرار خاطرات تو، احساس مرگ بود
وقتی که عشق یک شبه در من رسوب کرد
از ذهن کوچه می رود آرامش وخیال
این پنجره به سمت تو دیگر غروب کرد
حس گذشت ِ دست من ازدستهای تو
تنها صدای وحشت ِسوت قطار بود
فرقی ست بین دیدن من تا نگاه تو..
در یاد تو نمانده که روزی قرار بود...
این شعر به وضوح احساسات عمیق و پیچیدهای را بیان میکند که در غیاب معشوق و در مواجهه با یادآوری خاطرات عاشقانه شکل میگیرد. بیایید بند به بند آن را بررسی کنیم:
معنی: شاعر از غم و تنهایی خود در غیاب معشوق میگوید. باران به عنوان نمادی از حال و هوای غمانگیز و عشق ناکام مطرح شده است. در اینجا، عشق به عنوان یک خطر توصیف میشود که در حال حاضر به دشمنی تبدیل شده است.
ایراد: این بند به خوبی احساس تنهایی و غم را منتقل میکند، اما ممکن است برای برخی از خوانندگان کمی مبهم به نظر برسد. استفاده از واژههای “خطر” و “دشمن” میتواند نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد.
معنی: شاعر به عمق احساسات خود اشاره میکند و میگوید که عشق او به معشوق واقعیتر از زندگی مردهای است که معشوق در آن به سر میبرد. او همچنین به سردی و سکوت بین خود و معشوق اشاره میکند و سؤال میکند که آیا این سردی به معنای یخ زدن عشق است یا چیز دیگری.
ایراد: این بند به خوبی احساسات عمیق را بیان میکند، اما ممکن است برخی از خوانندگان نتوانند به راحتی مفهوم “خورشیدهای یخ زده” را درک کنند.
معنی: شاعر بیان میکند که عشقش به معشوق باعث زنده شدن نبض بهار در او میشود، اما باران به عنوان نمادی از غم و تنهایی، این حس را تحت تأثیر قرار میدهد. او میگوید که تنها چیزی که از او باقی مانده، عشق به معشوق است.
ایراد: این بند به خوبی تضاد بین زندگی و مرگ را نشان میدهد، اما ممکن است برای برخی از خوانندگان کمی سنگین و دشوار باشد.
معنی: شاعر به یادآوری خاطرات معشوق اشاره میکند و میگوید که این یادآوری احساس مرگ را به او میدهد. او همچنین به این نکته اشاره میکند که پنجرهای که به سمت معشوق باز میشود، دیگر به سمت غروب میرود، به معنای از دست دادن امید.
ایراد: استفاده از واژه “رسوب” ممکن است برای برخی از خوانندگان نامفهوم باشد و نیاز به توضیح بیشتری دارد.
معنی: شاعر به حس گذشت زمان و دستدست کردن احساسات اشاره میکند و میگوید که تنها صدای ترسناک سوت قطار به یادش میماند. او به تفاوت بین دیدن خود و نگاه معشوق اشاره میکند و میگوید که در یاد معشوق، روزی قرار بود که چیزی باشد.
ایراد: این بند به خوبی احساسات را منتقل میکند، اما ممکن است برخی از خوانندگان نتوانند به راحتی تفاوت بین “دیدن” و “نگاه” را درک کنند.
شعر به طور کلی احساسات عمیق و پیچیدهای را در مورد عشق، تنهایی و یادآوری خاطرات بیان میکند. هر بند به خوبی احساسات را منتقل میکند، اما برخی از واژهها و عبارات ممکن است برای خوانندگان نیاز به توضیح بیشتری داشته باشند. این شعر میتواند به عنوان یک اثر ادبی زیبا و احساسی مورد توجه قرار گیرد.