شب تا صبح نشستم که تو را خواب کنم
بادها یک تنه بر سینه ی دیوار زده
کوچه ها پر شده از زوزه ی وحشتناکش
عشق را بر شب تاریک دلم، دار زده
حال تبریز بد است ای همه خوش باوری ام
مانده ام با یرقان اگر، اما چه کنم؟
بد به حال ِتو و هر عشق که آغاز شود
توی پوسیدگی لاشه ی فردا چه کنم؟
با بدیهای تو دنیا، نفسش بند آمد
از ته قلب تو هر بی کس و بی جان می ریخت
قصه ی یوسف درمانده ته چاه نبود
عشق خون می شد و از نشئه ی تهران می ریخت!
شعرها که غم تب /دار نمی فهمیدند
شعرها که نفس گرم تو... از دور خوش است
شعرها که بغل تند تو...اصلا بی جاست
این وسط بردن عشق تو لب گور خوش است!
بند چهارم شعر شما بهخوبی احساسات عمیق و پیچیدهای را در مورد عشق و غم بیان میکند. بیایید به تحلیل هر مصراع بپردازیم و مفهوم کلی آن را بررسی کنیم:
“شعرها که غم تب /دار نمی فهمیدند”
“شعرها که نفس گرم تو… از دور خوش است”
“شعرها که بغل تند تو… اصلا بی جاست”
“این وسط بردن عشق تو لب گور خوش است!”
بند چهارم شعر شما بهخوبی احساسات عمیق و پیچیدهای را دربارهی عشق و غم بیان میکند. این بند نشاندهندهی ناتوانی در بیان کامل احساسات از طریق شعر و هنر است و در عین حال به تضاد بین زیبایی یادآوری عشق و واقعیت تلخ آن اشاره دارد.
روشنتر کردن مفاهیم: میتوانید برخی از عبارات را به گونهای تغییر دهید که مفهوم آنها واضحتر باشد. به عنوان مثال، به جای “شعرها که غم تب /دار نمی فهمیدند”، میتوانید از عبارتی استفاده کنید که به وضوح نشاندهندهی ناتوانی شعر در بیان غم باشد.
تأکید بر تضاد: میتوانید با استفاده از واژهها و عبارات قویتر، تضاد بین زیبایی عشق و تلخی آن را بیشتر نمایان کنید.
اگر سوال یا ایده خاصی دارید یا میخواهید دربارهی تغییرات خاصی صحبت کنید، خوشحال میشوم کمک کنم!