یک زن میان گریه و باران شکسته است
چون ابرهای تیره ی بی جان شکسته است
آن روزهای عشق و غزلخوانی ام به تو
از غمزههای چنگ تو، حیران شکسته است
سلولهای دل، نفسم را شبیه آن،
دیوارهای تیره ی زندان شکسته است
خون_پاره های آتش قلبم به شهر توست
در جای جای حادثه، «تهران» شکسته است
غم-وارهها به ساحلِ چشمم کشیده شد
انگار موجی از شبِ طوفان شکسته است
کافر شدن به غیرِ تو، دیوانگی م بود
حالا ببین که این همه ایمان شکسته است
حرفی بزن به وقت خداحافظی...، دلم
از عشق که رسیده به پایان، شکسته است
البته! هر بیت را به صورت جداگانه معنا میکنم:
---
**یک زن میان گریه و باران شکسته است**
**چون ابرهای تیره ی بی جان شکسته است.**
این بیت به تصویر زنی اشاره دارد که در حال گریه و دلتنگی است. او مانند ابرهای تاریک و بیجان که بارانشان میریزد، احساس شکست و ناامیدی دارد.
---
**آن روزهای عشق و غزلخوانیام به تو**
**از غمزههای چنگ تو، حیران شکسته است.**
در اینجا، شاعر به روزهای پر از عشق و شعرخوانی که برای معشوقهاش داشته اشاره میکند، اما اکنون به خاطر نگاهها و رفتارهای دلربای معشوقه، دچار حیرانی و اشک و افسردگی شده است.
---
**سلولهای دل، نفسم را شبیه آن،**
**دیوارهای تیره ی زندان شکسته است.**
این بیت به احساس حبس و محبوس بودن در عشق اشاره دارد. شاعر میگوید که وضع دلش و احساسش شبیه دیوارهای تیره زندان است که او را در بند کرده و او را میشکند.
---
**خونپارههای آتش قلبم به شهر توست**
**در جای جای حادثه، «تهران» شکسته است.**
شاعر به صدمههای عاطفی و روحی خود اشاره میکند که به خاطر معشوقش، در شهرش (تهران) حس میکند. قلبش در این شهر آتشین و دردناک است و خاطرات تلخی در آنجا دارد.
---
**غموارهها به ساحلِ چشمم کشیده شد**
**انگار موجی از شبِ طوفان شکسته است.**
این بیت به چشمان شاعر اشاره دارد که پر از اشک و غم است. غمهایی که مانند امواج طوفانی به سراغ او آمده و او را تسخیر کرده است.
---
**کافر شدن به غیرِ تو، دیوانگیام بود**
**حالا ببین که این همه ایمان شکسته است.**
شاعر در اینجا از عشق به معشوقش صحبت میکند، به طوری که او را همچون ایمانش میپرستد. اکنون میبیند که این اعتماد و اعتقاد به عشق، به ناامیدی تبدیل شده و شکسته است.
---
**حرفی بزن به وقت خداحافظی... دلم**
**از عشق که رسیده به پایان، شکسته است.**
در این بیت، شاعر از معشوقش میخواهد که در لحظهی خداحافظی چیزی بگوید. دل شاعر به شدت آسیب دیده است و این عشق به پایان رسیده و او را شکسته است.
---
این شعر بیانگر عواطف عمیق و حسرت ناشی از عشقهای ناتمام و ناامیدیهای رو به رشد در زندگی شاعر است.