باید که جدا می شدم از اول راهت
با بوسه و با گریه و با ناله و آهت
تا مهر تو از اول پاییز رسید و
تا ریختم از حادثه ی طرز نگاهت...
در عشق نفس گیر تو تعبیر خوشی نیست
دیدی که عزیزی نرسید از ته چاهت
تقصیر تو این رفتن واین دل شکنی نیست
جز اینکه دلم را ببَری چیست گناهت؟
خورشید نبودی که بتابی به دل تنگ
خورشید نبودی که ببینی غم ماهت
این شعر با زبانی عمیق و احساسی به بیان درد فراق و رنج عشق نافرجام میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر طبیعی و استعارههای آشنا، حالتی از اندوه و تنهایی را ترسیم میکند. در ادامه، تحلیل سطرها و درونمایههای کلیدی شعر را میخوانید:
---
### **سطرهای نخست: جدایی و درد آغازین**
«باید که جدا میشدم از اول راهت / با بوسه و با گریه و با ناله و آهت»
شروع شعر با تأکید بر اجبارِ جدایی، نشاندهندهٔ عشقی است که از ابتدا با رنج همراه بوده است. بوسه، گریه، ناله، و آه، همگی نمادهایی از تلاشی نافرجام برای حفظ ارتباطی هستند که محکوم به پایان است. «اول راهت» اشاره به آغاز مسیر عشق دارد، اما گویا از همان ابتدا، جدایی در کمین بوده است.
---
### **فصل پاییز و فروریختن عشق**
«تا مهر تو از اول پاییز رسید و / تا ریختم از حادثهٔ طرز نگاهت...»
پاییز بهعنوان نماد زوال و پایانِ رویش، نشان میدهد که محبت معشوق نیز مانند برگهای پاییزی فرومیریزد. «طرز نگاهت» به کنشها یا بیتوجهیهای معشوق اشاره دارد که همچون حادثهای ویرانگر، قلب شاعر را میشکند.
---
### **عشقی خفهکننده و ناکامی**
«در عشق نفسگیر تو تعبیر خوشی نیست / دیدی که عزیزی نرسید از ته چاهت»
شاعر عشق معشوق را همچون چاهی عمیق توصیف میکند که حتی اگر کسی به اعماق آن برود، راه نجاتی ندارد. این تصویر، احساس گیرافتادن در رابطهای یکطرفه و بیپاسخ را نشان میدهد. «تعبیر خوشی نیست» تأکیدی بر این است که این عشق هیچ نشانی از امید یا شادی ندارد.
---
### **پرسش از گناه و تقصیر**
«تقصیر تو این رفتن و این دلشکنی نیست / جز اینکه دلم را ببری چیست گناهت؟»
شاعر در اینجا با ظرافت، معشوق را مستقیماً مقصر نمیداند، اما با پرسشِ تلویحی، از او میخواهد به تأثیر رفتارش بر قلبش اعتراف کند. «گناهت» در اینجا نه یک سرزنش، بلکه حسرتی است از بیتفاوتی معشوق.
---
### **استعارههای خورشید و ماه**
«خورشید نبودی که بتابی به دل تنگ / خورشید نبودی که ببینی غم ماهت»
خورشید، نماد روشنایی و گرمابخش زندگی، در اینجا به معشوقی اشاره دارد که نهتنها نتوانسته تاریکی دل شاعر را روشن کند، بلکه از درک غمهای او نیز ناتوان است. «غم ماهت» ممکن است اشاره به تنهایی معشوق یا ناتوانی او در همدلی با شاعر داشته باشد.
---
### **درونمایهٔ کلی**
شعر روایتی از عشقی است که با امید آغاز میشود، اما به دلیل بیتفاوتی یا ناتوانی معشوق، به تلهای از اندوه تبدیل میشود. شاعر با ترکیب عناصر طبیعی (پاییز، خورشید، ماه) و احساسات انسانی (گریه، ناله، دلشکستگی)، تضاد میان آرزوهای عاطفی و واقعیتِ رابطه را به تصویر میکشد.
---
### **سبک و زبان**
شعر از وزن و قافیهٔ منظمی بهره میبرد که با حالوهوای غمگین آن همخوانی دارد. استفاده از افعال گذشته («ریختم»، «رسید») نشاندهندهٔ بازگشت به خاطراتی است که اکنون به پایان رسیدهاند. تکرار «خورشید نبودی» نیز تأکیدی بر انتظار بربادرفتهٔ شاعر است.
---
این شعر، با تمام سادگیِ ظاهری، لایههای پیچیدهای از احساسات را در خود جای داده است و خواننده را به تأمل در باب ماهیت عشقهای ناکام و پیامدهای روحی آنها دعوت میکند.