شب را در این گرداب تنهایی بباران
با هر نفس از عشق ورزی بهاران
غم باز از هر روزنی سر می کشد تا
آسوده باشم از خیال موج و طوفان
از آرزو کردن برایت چاره ای نیست
چون شمع، اشکم می چکد از بیم هجران
دل، کعبه هم باشد سر پرواز دارد
از هر طوافت تا شکسته بند زندان
وقتی دلم را آرزوهای تو بسته ست
حتی ترک افتاده از هر گوشه بر جان
از کوچه ها حال و هوای عشق رفته
خشکیده گلها در کنار هر خیابان
دل که گداز روزهای با تو را داشت
خاری ست پیدا می شود در هر بیابان
آرزو حاجی خانی
5 اردیبهشت 1404