امشب از آن شبهاست که تنها شدم،... رفتی
با چشم های غم زده، اغوا شدم، رفتی
نم میزنم از بغضها، مازندرانت را
طوفان زدی بر چشم من، دریا شدم، رفتی
راه نگاهت را دلم گم کرده از باران
حال و هوای عشق را، صحرا شدم، رفتی
از سالهای بودنت، از بوی پیراهن
از بوسه ها که آخرش رسوا شدم، رفتی
دست من از آن روز که دیدم تو را، گرم است
چون روزهای کودکی، هم پا شدم، رفتی
یک شب، کنار هم به شعری مشترک بودیم
حس دلت را سوختی، معنا شدم، رفتی
در دل فقط یک آرزو کردم که برگردیم
مثل شبی که عشق را، زیبا شدم، رفتی...
آرزو حاجی خانی